ره انجام. کنایه از اسب. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). کنایه از هر مرکب عموماً و اسب خصوصاً. (ارمغان آصفی) (بهار عجم). مرکب سواری. (ناظم الاطباء) (از برهان) (ازنظام). اسب و استر و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکب. وره انجام نیز گویندش. (شرفنامۀ منیری) : ماه تا ماند به زرین نعل راه انجام او نعل راه انجام اورا شکل پر گیرد ز راه. سوزنی. ، بعضی بمعنی قاصد گرفته اند. (از انجمن آرا) (رشیدی). قاصد و شاطر و پیک. (ناظم الاطباء). قاصد و پیک. (آنندراج). شاطر و پیک. (برهان) ، اسباب و مایلزم سفر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از نظام) (از انجمن آرا). و رجوع به ره انجام شود
ره انجام. کنایه از اسب. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). کنایه از هر مرکب عموماً و اسب خصوصاً. (ارمغان آصفی) (بهار عجم). مرکب سواری. (ناظم الاطباء) (از برهان) (ازنظام). اسب و استر و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکب. وره انجام نیز گویندش. (شرفنامۀ منیری) : ماه تا ماند به زرین نعل راه انجام او نعل راه انجام اورا شکل پر گیرد ز راه. سوزنی. ، بعضی بمعنی قاصد گرفته اند. (از انجمن آرا) (رشیدی). قاصد و شاطر و پیک. (ناظم الاطباء). قاصد و پیک. (آنندراج). شاطر و پیک. (برهان) ، اسباب و مایلزم سفر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از نظام) (از انجمن آرا). و رجوع به ره انجام شود
کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب. کامران. - کام انجامی، کامروائی. کامیابی. کامرانی. و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم و متنعم و کام انجامی تمام داشت. (چهارمقاله)
کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب. کامران. - کام انجامی، کامروائی. کامیابی. کامرانی. و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم و متنعم و کام انجامی تمام داشت. (چهارمقاله)